داستان مرینت پارت 1
·
1402/04/25 14:03
· خواندن 1 دقیقه
مرینت: تیکی شکل اون پشتبان را می بینی؟
تیکی:اوهمممم
مرینت: بفرمایید یک کلاه مد روز
تیکی: وای مرینت تو واقعا خلاق و الهام گزنده ای
تیکی: تو همیشه چیز های مختلف رو با دیده هنری نگاه می کنی
مرینت: خب من باید با استفاده از پاریس بعنوان شهر مد دنیا به کار هام اعتبار بدم
مرینت: یک انشا درباره کسی بنویسید که الهام بخش شماست.......
تیکی: مرینت تو واقعا می دونی می خوای درباره چه کسی بنویسی
مرینت: هنوز مطمئن نیستم تیکی خیلی از مردم الهام بخش من هستند برای مثال تو تیکی
تیکی: من!
مرینت: ها ها ها ها! البته!
رز: قشنگه مگه نه
جولیکا: خیلی عالیه
رز: وقتی پشت شیشه ی کتاب فروشی دیدمش فهمیدم که باید بخرمش
آلیا: انگار برای تو ساخته شده رز
مرینت: رنگشم صورتی هست
رز: آره بچها این برای من ساخته شده فعلا خدا حافظ
بچه ها: خدا حافظ رز
❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️ Bay Bay Girls